loading...

ناگفته

مشتی از ناگفته هایی که نمیتوان بر زبان آورد

بازدید : 236
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22

هرچقدر که به انتهای کارشناسی نزدیک تر میشم بیشتر میرم تو فکر و هر روز بیشتر به عمق این هزارتوی عجیب فرو میرم. اینکه آیا اصلا ارشد بخونم یا نه؟ اینکه اگر قراره بخونم چی بخونم؟ اینکه اگر قراره نخونم پس چیکار کنم؟ خیلی از اوقات نگرانیم از تحصیل جدا میشه و میره سمت شغل.

شاید پارسال با قدرت و مصمم میگفتم که میخوام برای ارشد گرافیک بخونم و حتی کتاب‌هاش رو هم خریدم و کلاس خط رفتم و نستعلیق یاد گرفتم! ولی بعد دو به شک شدم که آیا رشته‌های مدیریت میتونن جذاب تر باشن؟! بعد به این نتیجه رسیدم که رشته‌های حوزه فناوری اطلاعات میتونن من رو بیشتر به سمتِ علاقه م ببرن و حتی همین دیروز یکهو با جذابیت‌های بیوانفورماتیک روبرو شدم.

قضیه اصلا این نیست که نسبت به رشته‌ها و شغل‌ها ناآگاه باشم و بعد از آگاهی تصمیمم عوض بشه؛ از شغل‌ها و رشته‌ها تا حدود خوبی اطلاعات دارم، اما این عوض شدن تصمیم بیشتر به خاطر اینه که هرازگاهی دیدم نسبت بهشون عوض میشه و فکر می‌کنم سلیقه م بیشتر سمت هرکدوم شونه.

اینقدر دیوانه کننده ست که واقعا گاهی شب‌ها از شدت فکر کردن سرم رو محکم توی بالش فرو میبرم و سعی می‌کنم فکرم رو منحرف کنم.

دیوانه کننده تر از همۀ اینها اینه که تازگی‌ها فکرِ مهاجرت هم افتاده توی کله م!

شهیده سلامت طاهره اسماعیلی
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 7
  • بازدید کننده دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 2171
  • بازدید کلی : 5338
  • کدهای اختصاصی