loading...

ناگفته

مشتی از ناگفته هایی که نمیتوان بر زبان آورد

بازدید : 491
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 4:21

مدت زیادیه دارم به این فکر میکنم یک کانون تبلیغاتی توی مشهد راه بندازم و شروع کنم به کار. در حال حاضر منتظرم دانشگاه تموم بشه. بعدش اگر تهران قبول بشم میرم که هم یه کم بیشتر کار یاد بگیرم و هم ارشد رو بگیرم و هم یک سرمایه‌‌‌ای جور کنم که بتونم بعد تو مشهد کار رو شروع کنم. اگر هم تهران قبول نشدم غیرانتفاعی مشهد میخونم و باز در کنارش کارم رو راه میندازم.

میدونید بعضی وقتا از فکر کردن درباره ش میترسم؟ نمیدونم دلیلش چیه. این کاریه که باید انجامش بدم ولی گاهی خیلی میترسم. گاهی میترسم ظرفیتم اونقدر پایین باشه که نتونم کارم رو سرپا نگه دارم. گاهی فکر میکنم شاید کم بیارم و اون موقع دیگه جا زدن معنا نداره! اونقدر فکرهای منفی میاد سراغم که دلم میخواد سرم رو بکوبم توی دیوار.

اما همه اینا باعث نمیشن انگیزه م ‌کم بشه. همیشه داشتن رئیس اذیتم میکرده و الان هم فکر کار کردن زیر دست یکی دیگه عذاب آوره!

احتمالا با ناصر شریک میشم. اون طراح وبه. هم اتاقیمه. تلاشش برای یادگیری برنامه نویسی مثال زدنیه! چند تا طراح سایت و گرافیست و نویسنده و سئوکار و... جمع میشیم دور هم و قطعا میتونیم روزای خوبی رو رقم بزنیم.

احساس میکنم این ترس رو میشه با تلاش بیشتر کم کرد. یه کم یادگیری کمک میکنه برای غلبه.

چرا قیمت های سنتور اختلاف میلیونی دارند؟
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 184
  • بازدید سال : 2354
  • بازدید کلی : 5521
  • کدهای اختصاصی