loading...

ناگفته

مشتی از ناگفته هایی که نمیتوان بر زبان آورد

بازدید : 161
چهارشنبه 30 ارديبهشت 1399 زمان : 12:22

این روزا درگیر مسابقه علمی‌اتحاد زیست شناسان هستم و من مسئول فنی و پشتیبانی مسابقه ام. کلی استرس داشتم بابت مشکلاتی که ممکنه به وجود بیاد.

تا الان تنها مشکلاتی که به وجود اومده این بوده که خانم‌های گرامی‌توی ثبت نام و ورود به مشکل میخوردن.

یکی اول ایمیلش www میذاشت و نمیتونست ثبت نام کنه.

یکی نمیدونست پوشه اسپم چیه که بره ایمیل رو از اونجا چک کنه.

یکی میگفت برای ثبت نام باید روی دکمه آبی بزنم یا سبز؟! (روی آبی نوشته ثبت نام و روی سبز نوشته ورود!)

یکی پسوردش قدرت کافی برای ثبت توی سایت رو نداشت و نمیدونست مفهوم پسوورد قوی چیه.

یکی رمز ایمیلش رو گم کرده بود و توقع داشت من براش رمز ایمیلش رو بازیابی کنم.

همه اینها رو با آرامش جواب میدم و با خودم میگم کِی میشه یه روز من مسائل و مشکلات ابررایانه‌های دنیا رو حل کنم؟ میرسه اون روز؟

ست تیشرت و شلوارمردانه Puma
بازدید : 178
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22

هرچقدر که به انتهای کارشناسی نزدیک تر میشم بیشتر میرم تو فکر و هر روز بیشتر به عمق این هزارتوی عجیب فرو میرم. اینکه آیا اصلا ارشد بخونم یا نه؟ اینکه اگر قراره بخونم چی بخونم؟ اینکه اگر قراره نخونم پس چیکار کنم؟ خیلی از اوقات نگرانیم از تحصیل جدا میشه و میره سمت شغل.

شاید پارسال با قدرت و مصمم میگفتم که میخوام برای ارشد گرافیک بخونم و حتی کتاب‌هاش رو هم خریدم و کلاس خط رفتم و نستعلیق یاد گرفتم! ولی بعد دو به شک شدم که آیا رشته‌های مدیریت میتونن جذاب تر باشن؟! بعد به این نتیجه رسیدم که رشته‌های حوزه فناوری اطلاعات میتونن من رو بیشتر به سمتِ علاقه م ببرن و حتی همین دیروز یکهو با جذابیت‌های بیوانفورماتیک روبرو شدم.

قضیه اصلا این نیست که نسبت به رشته‌ها و شغل‌ها ناآگاه باشم و بعد از آگاهی تصمیمم عوض بشه؛ از شغل‌ها و رشته‌ها تا حدود خوبی اطلاعات دارم، اما این عوض شدن تصمیم بیشتر به خاطر اینه که هرازگاهی دیدم نسبت بهشون عوض میشه و فکر می‌کنم سلیقه م بیشتر سمت هرکدوم شونه.

اینقدر دیوانه کننده ست که واقعا گاهی شب‌ها از شدت فکر کردن سرم رو محکم توی بالش فرو میبرم و سعی می‌کنم فکرم رو منحرف کنم.

دیوانه کننده تر از همۀ اینها اینه که تازگی‌ها فکرِ مهاجرت هم افتاده توی کله م!

شهیده سلامت طاهره اسماعیلی
بازدید : 162
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22

تیغ شاید وسیله خوبی برای کشتن آدم‌ها باشد. شاید وسیله‌‌‌ای برای انجام کارهای روزمره. حتی می‌توان آن را بهترین وسیله برای حفظ زیبایی ظاهری خیلی‌ها دانست. اما اعجاب آورترین کار تیغ گردن زدن توهم فناناپذیری انسان است.
شاید ما اجزای یک برنامه نوشته شده توسط یک کودک در یک جهان فراتر هستیم. شاید هم در خوابی عمیق به سر می‌بریم و توی خواب فکر می‌کنیم که انسان‌های هوشمندی هستیم. احتمالا بعد از بیدار شدن مان قرار است صورتمان را اصلاح کنیم و توی آینه وقتی داریم خودمان را می‌بینیم این زندگی را در کسری از ثانیه مرور کنیم.
با این همه میدانم که یک روز یا گِیم اُوِر می‌شوم یا از خواب بیدار!
برای همین لازم است وقتی در دوراهی بین لباس قرمز یا آبی و اینکه موهایم پنج سانتی متر باشند بهتر است یا شش سانتی متر، قرار گرفتم یک تیغ بردارم و‌هاله توهمات شکل گرفته در اطرافم را گردن بزنم!

پ.ن: یک بار دیگه از خیر موهام گذشتم!

شهیده سلامت طاهره اسماعیلی
بازدید : 138
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22

شخص آشنای نزدیکی تقریبا دو سال پیش حدود 30 ملیون تومن توی یونیک فاینانس سرمایه گذاری کرد. همون موقع من هم از این کارش خبردار شدم و زیر و بالای یونیک فاینانس رو در آوردم.

چند وقت بعد توی یک تماس یک ساعت و نیمه، کل ماجرای یونیک فاینانس رو برای من از صفر تا صد توضیح داد که البته اکثرش رو می‌دونستم. مقصودش این بود که بیا و تو هم توی یونیک فاینانس سرمایه گذاری کن و بشو زیرشاخه من. خودِ شخص طی این دو سال حدود 500 میلیون تومن سود کرده است.

یک نکته برام خیلی جالب بود.

ببینید توی شرکت‌های هرمی‌مثل بادران و پنبه ریز و... اون نقطه‌‌‌ای که پول حرام میشه اونجاست که شما از زیرشاخه‌هایی که حتی ندیدین هم درآمد دارین! یعنی زیرشاخه‌های نسل دوم به بعد. مراجع گفتن نسل اول موردی نداره چون شما به نوعی بازاریابی انجام دادین و موردی نیست کسب سود از این طریق. اما از نسل دوم به بعدِ زیرشاخه‌ها این درآمد برای شما حرامه. چون شما هیچ زحمتی بابت این قضیه نکشیدید!

توی یونیک فاینانس هم همین قضیه اتفاق میفته. شما بابت نسل دوم به بعدِ زیرشاخه‌هاتون هم سود به دست میارید. حالا تعبیرِ شخص جالبه:

چون این شرکت توی آمریکاست و شرکتهایی که سهام شون رو میخره هم توی آمریکا هستن مثل اپل و کوکاکولا و... لذا این سودِ حرام حلال میشه! چون آمریکا یک کشور کافره و استفادۀ ابزاری از یک کشور کافر در جهت پیشبردِ اهداف یک فرد مسلمان حلاله.

این قضیه اشتباهه! این فرایند هرمی‌کلا تولید رو می‌خوابونه. کلی تاثیر منفی روی اقتصاد داره. مثل دزدی. حالا ما اگر از یک کافر دزدی کنیم آیا حلاله؟ این استدلال در بدوی ترین شکل ممکنه که واقعا به نظرم خنده داره.

شهیده سلامت طاهره اسماعیلی
بازدید : 259
چهارشنبه 13 اسفند 1398 زمان : 3:51

۱. به سادگی عصبانی می‌شوید

۲. انگیزه‌‌‌ای برای انجام کارهایی که از انجام دادنشان لذت می‌بردید ندارید

۳. اضطراب و استرس دارید

۴. اختلال در خواب

۵. صبرتان کم شده

۶. مشکلات گوارشی و معده درد خفیف

۷. گریه بی دلیل

۸. احساس تهی بودن

من همه شو دارم

به کارگیری از پنکیک
بازدید : 176
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 4:21

پسرِ شوهرخالم با یه حالت تحقیر آمیزی از توی آینه ماشین نگاه کرد و با لبخند پرسید شما از رو پرچم آمریکا هم رد میشین‌ها؟

پرسیدم ما؟ گفت آره. بعد من توی آینه نگاهش کردم و فقط لبخند زدم. بعدش هم مثل قبل از پنجره ماشین به بیرون خیره شدم.

اعصابم داغون شد! از اینکه فکر میکنه میتونه من رو وارد یه بحث بیخود بکنه و بعد بهم بخنده. در حالی که اونقدر کم حرف بودم که پیش خودش فکر نکنه اسکلم! چرا واقعا بقیه رو اسکل فرض میکنن؟

چرا قیمت های سنتور اختلاف میلیونی دارند؟
بازدید : 164
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 4:21

نوه خالم از دنیا رفت.

این بار هم وقتی اومدم خونه اولین خبری که شنیدم خبر مرگ یکی بود. امیرحسین پسرِ پسرخاله م بود. تو سن سیزده سالگی از دنیا رفت. از اول هم مریض احوال بود.

حمید (بابای امیرحسین) آدم حسابی ترین فرد توی کل خاندان مادرم این‌هاست. آخرین باری که دیدمش حدود سه چهار سالش بود نهایتا. هر روز میفرستم خونه شون و باهاش بازی میکردم. یه بارم تو ماشین تو بغل خودم خوابش برد.

واقعا برای پسرخاله م ناراحتم. بعد از بیشتر از ده سال فقط به خاطر خودش میخوام برم بجنورد.

چرا قیمت های سنتور اختلاف میلیونی دارند؟
بازدید : 278
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 4:21

مدت زیادیه دارم به این فکر میکنم یک کانون تبلیغاتی توی مشهد راه بندازم و شروع کنم به کار. در حال حاضر منتظرم دانشگاه تموم بشه. بعدش اگر تهران قبول بشم میرم که هم یه کم بیشتر کار یاد بگیرم و هم ارشد رو بگیرم و هم یک سرمایه‌‌‌ای جور کنم که بتونم بعد تو مشهد کار رو شروع کنم. اگر هم تهران قبول نشدم غیرانتفاعی مشهد میخونم و باز در کنارش کارم رو راه میندازم.

میدونید بعضی وقتا از فکر کردن درباره ش میترسم؟ نمیدونم دلیلش چیه. این کاریه که باید انجامش بدم ولی گاهی خیلی میترسم. گاهی میترسم ظرفیتم اونقدر پایین باشه که نتونم کارم رو سرپا نگه دارم. گاهی فکر میکنم شاید کم بیارم و اون موقع دیگه جا زدن معنا نداره! اونقدر فکرهای منفی میاد سراغم که دلم میخواد سرم رو بکوبم توی دیوار.

اما همه اینا باعث نمیشن انگیزه م ‌کم بشه. همیشه داشتن رئیس اذیتم میکرده و الان هم فکر کار کردن زیر دست یکی دیگه عذاب آوره!

احتمالا با ناصر شریک میشم. اون طراح وبه. هم اتاقیمه. تلاشش برای یادگیری برنامه نویسی مثال زدنیه! چند تا طراح سایت و گرافیست و نویسنده و سئوکار و... جمع میشیم دور هم و قطعا میتونیم روزای خوبی رو رقم بزنیم.

احساس میکنم این ترس رو میشه با تلاش بیشتر کم کرد. یه کم یادگیری کمک میکنه برای غلبه.

چرا قیمت های سنتور اختلاف میلیونی دارند؟

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 76
  • بازدید سال : 493
  • بازدید کلی : 3660
  • کدهای اختصاصی